خاطره

خاطره ای از سفر به چابهار

خاطره

خاطره ای از سفر به چابهار

یه بار که با خانواده و با عمو و خاله ام و دایی کوچیکم همه باهم رفتیم چابهار کلی بهمون خوش گذشت یه خونه هم اجاره کرده بودیم. یه روز بچه ها رفته بودن داخل لونه مورچه ها آب ریختن یهو دیدیم کل خونه رو مورچه ها 🐜 گرفتن مورچه ها هم بزررررگ دیگه انقدر ترسیده بودیم حتی روی فرش و دیوار و روی سفره و همه جاااا...
خلاصه دیگه ما جرئت نداشتیم داخل خونه بمونیم و رفتیم داخل ماشین نشستیم تا مورچه برن و ما بتونیم بریم داخل خونه
و این آخرین سفری بود که داییم هم باهامون همراه بود و چند وقت بعد از اون فوت کرد و دیگه کنارمون نبود...

بایگانی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • ۰۱/۱۲/۱۳
  • زهرا کول زاده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی