یه بار با خانواده و عمو و خاله ام و دایی کوچیکم همه باهم رفتیم چابهار.
کلی هم بهمون خوش گذشت. حالا بماند که توی این سفر کلی اتفاق برامون پیش اومد ولی جالب ترینش این بود که بچه ها رفته بودن داخل لونه مورچه ها 🐜 آب ریخته بودن و همه مورچهها اومده بودن داخل خونه حتی روی در و دیوار و فرش و همه چی😶. ماهم دیگه تا زمانی که این مورچه ها نرفتن نتونستیم خونه بمونیم و رفتیم داخل ماشین اون موقع که این ماجرا پیش اومد من کوچکتر بودم و خیلی ترسیده بودم ولی الان که یادش میوفتم خندم میگیره.
و این آخرین سفری بود که با داییم رفتیم چون یه مدت بعد از اون داییم فوت کردن و دیگه کنارمون نبود...🥀